کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سعیده کرمانی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

صـدق سـخـن‌هـای کـلـیـم الله طـوری            روح مـسـیـحی، حـلم ایـوب صبوری

ذکـر نـجـات یــونـس و آرامـش نـوح            صوت خوش داوود در مـتن زبـوری


شرح کتاب آیات جان‌بخش لب توست            با چـشـم‌های روشنت تـفـسـیر نـوری

بـا قـال صــادق‌هـا چــراغ راه مـایـی            هـمـراه‌مان تا مـوسـم سبـز ظـهـوری

هارون مکی را که عشقت شعله‌ور کرد            در شعـلـۀ خود کی بـسوزانـد تـنوری

گـفتم تنور آتش به جان خرمنم ریخت            با یاد زخـمی کهنه در کابـوس دوری

این شهر قبل از خانه‌ات سوزانده در خود            دیـوار و مـیخ و شعـلـه و جام بلـوری

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ما را به غیر عشق خودت مبتلا مکن            جز خود دل مـرا به کـسی آشـنا مکن

دیـن خـدا ولایـت و عـشـق شـمـا بُـوَد            ما را به غـیـر دین خـدا مـبـتـلا مکـن


بـا دوری از مـسـیـر ولا و مـحـبـتـت            ما را اسـیـر غـصه و درد و بلا مکن

دین را تو گفته‌ای که به جز حُب و بغض نیست            دل را اسیر خود کن و از دین جدا مکن

درب سـرای خود بـگـشا بر دل هـمـه            ما را اسیـر و دربه در کـوچه‌ها مکن

فرموده‌ای که شرط شفـاعت بُوَد نماز            ما را به لحظه‌های شفـاعت رها مکن

مرغِ دل مرا که هوایش زیارت است            جـز راهـیِ مـدیـنـه و کـربـبـلا مـکـن

ای نور چشم فاطمه، جان نذر غربتت

ایـمان و دین من چه بُوَد جز محـبـتت

عشقت مرام و دین من و مذهب من است            دلدادگی به و مهر و غمت مکتب من است

ذکر حـدیث ناب تو شـرح کـتـاب حق            قـرآن ناطقی، سخنت مذهب من است

یـادت بـهـارِ قـلـب خـزان دیـده‌ام بُـوَد            نام خوش تو نغمۀ روز و شب من است

مظلومی و غریبی‌ات ای پور مصطفی            داغ دلِ شکسته و تاب و تب من است

هر نیمۀ شب به واسطۀ هر دعای من            ذکـرت میان زمزمـۀ یا رب من است

فخـرم بـوَد به اهل زمـین و به آسمان            چون نوکریِ تو همه جا منصب من است

زهـرا بـرایم از سرِ لطـفـش دعـا کـند            تا نوحـه‌های مـاتم تو بر لب من است

گر غـوطـه در بلا و خـطر بارها کنم

هرگـز نمی‌شود که تو را من رها کنم

قرآن بخوان که موسم وحی دگر رسید            قرآن بخوان که لحظۀ سخت سفر رسید

قرآن بخوان که تو خود وحیِ مجسمی            روح کـتاب حـق که برای بـشر رسید

قـرآن تویی و معـنی ایـمان تویی فقط            اما چرا ز کـیـنه به جانت شرر رسید

ایمان به روح و معنی قـرآن نداشـتـند            آنان که زهرشان به میانِ جگـر رسید

یک عمر اگر که محنت و غم دیده‌ای دگر            زهـر آمد و به شام فراقت سحر رسید

بس‌که غریب و بی‌کسی ای وارث علی            پهـلو شکـسته مادر بشکـسته پر رسید

آن که ز مـاتـم تو گـریبان دریده است            موسی‌بن جعفر است و بر او این خبر رسید

هـنگـام رفـتـن و شـب پـروازت آمـده

بــالا ســر تــو مــادرِ هــم‌رازت آمـده

از غـربت علی به وجودت نشـانه بود            سوز غـریب بی‌کسی‌ات بی‌کرانه بود

آتش گـرفـتـه بـار دگر درب خـانـه‌ای            تکرار صحنه‌ای که ز غربت نشانه بود

مـانـند مـادرت شده کـاشـانـه‌ات چرا؟            با چه گـناهی آتش دشـمن به خانه بود

یادی ز خـیمه‌ها و ز غـارت نموده‌ای            بس‌که هجـوم دشمن دون وحشیانه بود

یا رب امام دیگری از خانه شد برون            در کوچه‌ها کـشاندن تو ظـالـمـانه بود

آمـادۀ سـفـر شـده بـودی به سـوی یار            زهری که شد نصیب تنت یک بهانه بود

بال و پرت گشودی و راحت شدی ز غم

از آن همه جـفـا و از این کـینه و ستم

ای آخـرین سـفـارش تـو بـر نـمـاز ما            ای قـبـله‌گـاه و کـعـبـۀ راز و نـیـاز ما

با آن سفارشت که عجب عاشقانه بود            تـنهـا به خـاک کـربـبلا شـد نـمـاز مـا

مظلومی‌ات همیشه به جان‌ها شرر زند            داغـت شـده تـمـامی سـوز و گـداز ما

گفتی حسین و خود ز غمش ناله‌ها زدی            دیـوان عـشـق او بـگـشودی و راز ما

فیض خدا به واسطه‌ات می‌شود نصیب            تـنهـا به سـوی تو شده دسـت نـیـاز ما

دل تا به ابد به مذهب عشقت سپرده‌ایم            آه اِی امــام عـشـقِ دلِ ســرفــراز مـا

مهـمانـمـان نـمـا به بـهـشت بقـیع خود            ای قـامـتت به بـاغ جـنان سروِ ناز ما

خشتی ز خاک تربت ما خوش به پا شود

بر روی قـبـر تو حـرمـی تا بـنـا شود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند ؛  وارد شدن به خانه حضرت و بردن امام علیه السلام بدون عبا وا عمامه توهین و جسارتی بزرگ به امام و عملی نابخشودنی است لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

سجـاده را کـشـیده عـدویت ز زیر پـا            این گدشه‌ای ز شرح هجوم شبانه بود

غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احمدجواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا بفـهماند به من طعـم محبت را حسین           در دلـم‌ انداخـته شوق زیارت را حسین

هر قَدَر که با گنه گشتم جدا از رحمتش           از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین


هرکه آمد تحت قبه مستجاب الدعوه شد           زیر دین‌ِ خویش بُرده استجابت را حسین

ان‌ لقتل الحسین...؛ آتش به پا شد در دلم           لحظه‌ای هم کم ‌‌نکرده این حرارت را حسین

آب اگر از دشمنانش خواسته، کرده تمام           بر تمام دشمنانِ خویش حجّت را حسین

دست و پا می‌زد اگر در خون میان قتلگاه           دست و پا می‌کرد اسباب شفاعت را حسین

عده‌ای شمشیر و نیزه، عده‌ای سنگ و عصا           بر تن خود داشت انواع جراحت را حسین

زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است           می‌پذیرد باز از ما این بضاعت را حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا طالع انسان جدایی از اهل بیت نیست؛ اهل بیت و «عَادَتکُمُ الاحسَان وَ سَجِیتُکُم الکَرَم» هستند؛ خود امام فرمودند: خَلَقَ شِيعَتَنَا مِنْ‏ طِينَتِنَا؛ این ما هستیم که با گناه و غفلت از آنها دور می شویم

هر قَـدَر در طالع من دوری از او آمده           از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین

مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام درجنگ خندق

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : ترجیع بند

«هل من مبارز» نعره دنیا را تکان می‌داد            در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد

اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش            لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد


«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید            آن روز ایـمـان مـدیـنـه امتـحان می‌داد

هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود            بـار امـانت را به دوش دیگـران می‌داد

با شـانـه خـالی کـردن مـردان پـوشالی            کـم کـم رجـزها مـزهٔ زخـم‌زبـان می‌داد

رخصت به تیغم می‌دهی؟ این را علی پرسید            مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد

فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی            آری همیشه پاسخـش را مهربان می‌داد

یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم

بی‌مهر او عـالم نمی‌ارزد به یک درهم

«هل من مبارز» نعره گویا از جگر می‌زد            فـریـاد او بر قـامت شهـری تبـر می‌زد

او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت            او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد

کم کم هـوا حـتی نـفـس را بـند می‌آورد            نبـض مدینه پشت خـنـدق تـنـدتر می‌زد

زن‌ها میـان خانـه‌ها شـیون به‌ پا کردند            انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد

فـریاد؛ بغـض بـچـه‌های شهـر را بلعید            ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد

یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید            لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد

فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید            مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد

یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم

بی‌مهر او عـالم نمی‌ارزد به یک درهم

«هل من مبارز» باز زانوی علی تا شد            این بار دیگر اذن مـیدان یک تـمـنا شد

فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»            خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد

شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید            پـروانه در آتـش بـدون هـیـچ پـروا شـد

برقی زد آهـن، پـاره شد بـند دل دشمن            تا تـیغـه‌های ذوالفـقـار از دور پـیدا شد

تا انعکـاس صـورتش بر ذوالفـقار افتاد            ابـرو گـره زد تـیـغ روی تـیـغ زیبا شد

مثل عـقـابی در نگاه عَـمرو می‌چرخید            فـرصت برای تـیـز پـروازی مـهـیا شد

اینک رجـزها تن به لالی داده بـودند و            طوفـانی از نام عـلی در دشت برپـا شد

اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز            دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد

تا لا فـتی الّا عـلی را آسـمان می‌خواند            لا سیـف الّا ذوالفـقار این گونه معنا شد

در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد            آری عـلی با ضـربـتـی عـالی اعـلا شد

یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم

بی‌مهر او عـالم نمی‌ارزد به یک درهم

: امتیاز
نقد و بررسی

در شعر بالا سه غزل دنبال هم آورده شده که این شعر باید یا ترکیب بند و یا ترجع بند باشد و در تعریف شعر ترجیع بند یا ترکیب بند باید یک بیت برگردان ما بین دو غزل آوره شود و نمی توان دو غزل را بدون بیت رابط دنبال هم آورد مگر آنکه دو غزل جدا گانه باشه با توجه به اینکه این اصل در شعر بالا رعایت نشده است بیت زیر به منظور رفع نقص اضافه شد

یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم            بی‌مهر او عـالم نمی‌ارزد به یک درهم

مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

نـور چـشـم پـیـمـبـری حـمـزه            چـه قـدَر مثل حـیـدری حـمزه

اســـدالــلـه دیــگــری حــمـزه            به خـداونـد، مـحـشـری حـمزه


ای مُـلـقّــب بـه سـیّـد الـشـهــدا

حـامـی مُـخـلـص رسـول خـدا

هم عـمو، هم بـرادرش بـودی            همه جا یـار و یـاورش بـودی

تـو عـلـمـدار لـشـکـرش بودی            جـنـگ‌ جــوی دلاورش بـودی

تا نـظـر بـر سـپـاه مـی‌کـردی

روزشـان را سـیـاه می‌کـردی

بـیـن لـشـگــر وجـود تـو لازم            بـیـن مـیـدان، حـریف تو نـادم

افــتــخــار قــبــیــلــۀ هــاشــم            مـی‌نــویـسـم بــرای تــو دائــم

مـی‌نـویـسـم کـمــال داری تـو

مثل جـعـفـر دو بـال داری تو

بی‌سبب نیست این که "سرداری"            به علی رفـتـه‌ای جـگـر داری

وقت حمـله به سیـنه پـر داری            هـمـه دیــدنـد کـه هـنــر داری

با دو شمـشیر حمـله می‌کردی

وَ دمــار از هــمــه در آوردی

مرحبا بر تو ای عموی رسول            که چنین شد سفید، روی رسول

با تو محفوظ چار سوی رسول            کم نگردید با تو مـوی رسـول

کاش حـمـزه مـدیـنـه هم بودی

دور بیت الـحـزیـنه هـم بـودی

بیعـتت با نـبی چه دیدن داشت            اَشهدت آن زمان شنیدن داشت

عطـر اسـلام تو وزیدن داشت            رنگ بوجهل هم پریدن داشت

با کـمـانت سـرش ز هم پـاشید

از تـو و نـام حـمزه می‌تـرسید

مـا پـیـاده ولـی سـواره، شـمـا            یکی از راه‌هـای چـاره، شـمـا

روضه‌های پر از اشاره، شما            تکّـه تکّـه و پـاره پـاره، شـمـا

اهل بیت از تو یـاد می‌کـردنـد

بر تـو گـریه زیـاد مـی‌کـردنـد

در کمین بود، نیزه را انداخت            پیکرت را چه بی‌هـوا انداخت

تا نـبـی روی تو عـبا انـداخت            هـمـه را یـا د بـوریـا انـداخـت

اوّلین رکـن پـنج تن می‌خـواند

روضۀ شاه بی‌ کـفـن می‌خواند

تـه گــودال پـیـکــرش افــتــاد            جـلـوی چـشم خـواهـرش افتاد

جای خنجر به حـنجـرش افتاد            نــالـه‌ای زد وَ مــادرش افـتـاد

یــا بُــنَــیَّ ذبــیــح عـطـشــانـم

یــا بُــنَــیَّ قــتــیــل عــریـانــم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

از شیر غـیر از شیر بودن بر نمی‌آید            یعـنی که در پـای شما جز سر نمی‌آید

از سینه‌ات جز عشقِ احمد در نمی‌آید            مثـل تو در کـل عـرب دیگـر نـمی‌آیـد


تو حمزه‌ای، سنگر شدی حتی پیمبر را

اسم تو تـار و مار کرده کل لشگـر را

وقتی که افتادی زمین، دین هم زمین افتاد            پـای تنت پیـغـمـبر اکـرم زمـین افـتـاد

حتی امیر المـؤمنین محکـم زمین افتاد            زهرا میان خانه از این غم زمین افتاد

مُـثله شدی یعنی عـبا لازم شدی دیگر

بالاتـرین داغ بـنی هـاشـم شدی دیگـر

بالا تنت آمد همین‌که خواهری جان داد            حرف عبا شد پا به پایش مادری جان داد

با روضه‌های ثانی پیغـمبری جان داد            شمـشـیرها آمـد عـلیِ اکـبری جان داد

یک کوچه وا شد از روی مرکب سوار افتاد

کل حـرم مثل عـلی به احـتـضار افتاد

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نـام گـرامـی‌اش اگـر عـبـدالـعـظـیم بود            عـبـد خـدای بود و مقـامـش عـظیم بود

گر از کرامـتش همه کس فیض می‌برد            از نـسـل خـانـدان امــامـی کـریــم بـود


عطر حـدیث آل رسول از لـبش چکـید            در مکـتـب فـضیـلت و تـقـوا فهـیم بود

تنهـا نـبود پیک خوش‌الحان باغ عـشق            پرهیزگار و عـابد و زاهـد، حکـیم بود

آموخـت درس بـنـدگی از اهل‌بیت نور            مـحـبـوب پـیـشـگـاه خـدای عـلـیـم بـود

غیر از خـدا نداشت نیـازی به هیچ‌کس            در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود

لبخـند مهـربـانی و گـرمش چـو آفـتاب            دسـت نـوازشـی به سـر هـر یـتـیـم بود

گل‌سیرتان عشق به مدحـش سـروده‌اند            اخـلاق او لـطـیف‌تـر از هر نـسـیم بود

پیـوسـته او به منـزل مقـصود می‌رسید            زیـرا صـراط زنـدگی‌اش مـستـقـیم بود

هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز            در ســایـۀ امـیـد و ولایـت مـقــیـم بـود

پـروانـۀ بـهـشـت به دسـتـش دهـد خـدا            هر کس که زائـر حـرم این کـریـم بود

هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت            این بـوستان عـشق، بـهـشتی‌شـمـیم بود

عبد حقیرِ اوست «وفایی» اگر چه باز            دل در جـوار حضرت عـبدالعـظیم بود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از بس که چون آبا و اجدادت کریمی            در کشورم معـروف به عبدالعـظیـمی

تهـران کـنـار تـو صـفـایی تـازه دارد            شکـر خـدا که در دل ایـران مـقـیـمی


سخت است داغ دوری اما باز هم شکر            چـون کـربـلای مـردم مـا از قـدیـمـی

شب‌هـای جـمعـه با دم؛ یا ربِّ یا رب            در حـال خوب زائـران خود سهـیـمی

حـال و هـوای شهـر بهـتر می‌شـود تا            از جـانب کـوی تـو مـی‌آیـد نـسـیـمـی

ای صحـن‌های مـرقـدت عـلامه‌پرور            غار حـرا هستی تو یا طـور کـلیـمی؟

گاهی برایت شکوه می‌آریم، چون که            با هر دل غـم‌دیـده‌ای هـستی صمیمی

هـرچـند جـد اطـهـر تو بی‌حـرم مـاند            اما خـدا را شکر تو صاحب حـریـمی

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست            خیلی گران تمام شده، مُلک خون بهاست

هر گـوشه زین دیار اگر هیأتی بـپاست            پشت قـباله و سنـدش یک سـر جـداست


زان روز که مـعـامله شد سـرزمـین ما

ری نـیـست نام آن و شـده وادی البکـاء

ازآن به بعد فاطمه زین خاک رو گرفت            این سرزمین به گریه عشاق خو گرفت

آنقدر گریه شد که کمی شستـشو گرفت            از خــانــه امــام حــسـن آبــرو گـرفـت

اوضاع را امـام حـسـن رو به راه کرد

زهـرا دوبـاره جـانب ایـران نگـاه کـرد

عـبـدالـعـظـیــم آمـد و عـبـد خـدا شـدیـم            بـا عـشـق اهـل بـیت دگـر آشـنـا شـدیـم

هـمـسـایـه عــزیـز دل مـجـتـبـی شـدیـم            در هر طـواف زائـر کـرب وبـلا شدیم

پـیچـیـده بـاز در حـرم یـار عـطر سیب

صلی علی الحسین و صلی علی الغریب

یا ذالـکـرم عـزیـز حـسـن سیـد الکـریم            امـشب ز نـام تـوست سخن سید الکریم

پــرده ز رخ کـنـار بـزن سـیـدالـکـریـم            سر می‌نـهـم به پـای تو من سیدالـکـریم

گریه میان صحن شما مـستی آور است

با گـریـه در حـریـم حـسینی برابراست

پـر می‌کـشیم از حـرمت محضر حسین            پـرواز مـی‌کـنـیـم به دور سـر حـسـیـن

عـمـری شـدیم با مـدد خـواهـر حـسـین            شب‌های جـمـعـه هم‌ نـفـس مـادر حسین

فـریـاد یـا بُـنَـیَّ بـه گـوش هـمـه رسـیـد

با قـد خـم به کـرب وبـلا فـاطـمه رسید

فـریـاد می‌زند پـسر من سـرت کجاست            قـدت رشید بود بگـو پیـکـرت کجـاست

جای لبش که هست ولی خواهرت کجاست            سیمین گلو عزیز دلم حنجـرت کجاست

خـنجـر که کـند شد اثرش این گلو شود

مانـند گـیـسـوان سرت مـو به مـو شود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است            این راه، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است

دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است            احساس من این است که خورشید نزدیک است


هر چند تا خورشید راهی دور را دارم

در شهرم اما شعـبه‌ای از نـور را دارم

با اینکه از این خـاک هـستم اهل ایرانم            در خــانــه‌ام بـر خـان آل الله مـهــمـانـم

عـمری‌ست زیر دین سـلـطان خـراسانم            در شهر تهران نیز این را خوب می‌دانم

روزی‌خور لطف حضور یک کریمم من

چون میهـمان خان شاه عبدالعـظیمم من

ما از شـراب گـندم این خـطه مِی داریم            از این شراب ناب، مستی‌ها ز پی داریم

دیگر هوای جنت و فردوس، کی داریم؟            وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم

دُرّی ز دریـای ولا را در صدف داریم

یکجا مدینه، کربلا، مشهد، نجـف داریم

هـمسایه زیر سایه‌ات عـمری‌ست آرامم            از کـودکی جـلـد تو و این دانـه و رامـم

با آب سـقـا خـانـه‌هـایت تـر شـده کـامـم            شب‌های جمعه در حریمت گرم احرامم

شب‌های جـمعه روضه‌دار اهل تهـرانی

با زائـران یا نـور یا قـدوس می‌خـوانـی

عبدالعظیمی و تو را تعظیم، مرسوم است            هرکس که منکر شد تو را از فیض محروم است

اوج مقـامـاتت برای شیعه معـلـوم است            در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است

با چـار معـصوم زمانت هم‌نـفـس بودی

بعد از امامـانت برای شیـعـه بس بودی

تو کیستی که از سراپایت خدا جاری‌ست            در غـربت نام تو حسّی آشنا جاری‌ست

در گلشن جود تو عطر مجتبی جاری‌ست            در هر سلام زائرانت کـربلا جاری‌ست

ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد

باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا کلمه دام در معنی دارای بار منفی است

هـمسایه زیر سایه‌ات عـمری‌ست آرامم            از کـودکی جـلـد تو و این دانـه و دامـم

غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـستـیـم ما گـدای امـامـان بی‌حـرم            پـایـنـده از دعـای امـامـان بی‌حـرم

شـوق کـبـوتر دل ما شـیـعـیان شده            پـرواز در هـوای امـامـان بی‌حـرم


شکر خدا که روزیِ خود را گرفته‌ایم            از سـفـرۀ عـطـای امامـان بی‌حـرم

پُـر می‌شود ز هـیـزم دوزخ مسلـماً            قلبی که نیست جای امامان بی‌حرم

ما از حساب روز قیامت رها شویم            بـا یک نـخ عـبـای امامـان بی‌حـرم

شد منصب حقیقی هر شیعه نوکر و            گـریـه‌کـنِ عـزای امـامـان بی‌حـرم

اینان شهید کینه و زهـر جـفـا شدند            جـان‌هـای ما فـدای امامـان بی‌حرم

در زندگی غریب و پس از مرگ هم غریب            کم نیست غُصّههای امامان بی‌حرم

نه سایبان، نه صحن و سرا و نه خادمی            غـم گـشـته آشـنـای امامـان بی‌حرم

دل‌های ما به کوری آل سعود پست            شد صحن با صفای امامان بی‌حرم

گویا خـراب شد حرم با صفـایـشان            تا دل شـود سـرای امـامان بی‌ حرم

ایوان طلا و صحن و ضریحی میان قلب            شد سـاخـتـه بـرای امـامـان بی‌حرم

: امتیاز

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام و روضۀ امام مجتبی

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

ندارد روضه‌خوانی در جَـوارش            نـبـاشـد سـایـه‌بـانـی بـر مـزارش

بقـیعش خـلـوت است امّا نشـسـته            زنـی بـا چـادری خـاکی کـنارش


عجب آهـی بـه لـب دارد بـمـیـرم            سراسـر روضه باشد روزگارش

هــنــوز اِنـگــار دارد ردِّ پــایــی            بـه رویِ چــادرِ غـرقِ غــبـارش

به سیـنه می‌زند در صحنِ خاکی            بــه یــــادِ راز دارِ بــی‌قــــرارش

بـه زیـرِ مـعـجـرِ خـاکـی گـمـانـم            که باشد لَخته‌خون بر گوشوارَش

دعـایِ نـدبـه می‌خـوانـد کـنـارِ...            مــزارِ خــاکـیِ شــب‌زنــده‌دارش

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

میانِ کوچه وقتی که زمین خورد            عـصـا شـد شـانـۀ طـفـلِ نَـزارَش

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در سالروز تخریب قبور ائمه بقیع

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی            من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی

دادی جـوابم را تـو بی‌چـون و چـرا اما            چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی


ای وای از آن نیمه‌شب‌هایی که آقا جان            من خواب بودم تو به حالم گریه‌ها کردی

من که همیشه جای مرهم، درد تو بودم            مانـدم بـرای چه تو دردم را دوا کردی

دورت بگـردم من، فـقـط بـین رفـیـقـانم            حـق رفـاقـت را تـو جـانـانـه ادا کـردی

از یـاد بُـرم عــزّت مـن از کـجـا بــوده            از بس به این سائل عطای بی‌ریا کردی

غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها            وقتی درِ رحمت به روی من، تو وا کردی

آقـا دعـا کـن زنـده بـاشم من بـبـیـنـم که            تو در مـدیـنـه چـار تا جـنّـت بنا کردی

جــانـم فــدای ســفــره ام‌الــبـنـیـنـی کـه            هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی

: امتیاز

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دستی رسید و جـنّتِ ما را خراب کرد            آن آسـتــانِ دفـعِ بــلا را خــراب کـرد

لعنت بر آن کسی که برافراشت کینه را            لعنت بر آنکه حالِ خـدا را خراب کرد


یک‌بار، اصلِ آیـهٔ تـطـهـیر را نخـواند            آلوده بود و صحن و سرا را خراب کرد

کعـبه دلـش شکـست همین‌که قـبـیله‌ای            قـبـرِ چـهـار؛ قـبـلـه‌نـما را خراب کرد

وهــابـیـت ادامــهٔ راهِ ســقــیــفــه بــود            وقتی بقـیعِ غـرقِ صفـا را خراب کرد

غصبِ فدک نـتیـجهٔ آن می‌شود هـمین            غصبِ فـدک بنـایِ وفـا را خراب کرد

غصبِ فدک به روزِ دهم، هم نکرد رحم            انداخت نیزه! خاطره‌ها را خراب کرد

پیـش پدر چند قـدم راه رفت و رفت...            چشم حسود، حال و هوا را خراب کرد

غصبِ فدک به نام علی کینه داشت! پس            سر را شکست و لحنِ صدا را خراب کرد

تیری که عمقِ حنجرِ شه‌زاده را شکافت            حـالِ اذانِ کـرب و بـلا را خراب کرد

غـصـبِ فـدک رسید به گـودالِ قـتلگاه            خنجـر کشید و نظمِ قـفا را خراب کرد

: امتیاز

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بایـد بگـویم از غـم هـجـران این حرم            از غـربت مـسـافـر گـریـان این حـرم

باید بگـویم از غـم جـانـکـاه این دیـار            از جان رفـته؛ از دل جـانان این حرم


باید بسوزم از دل و از جان به اشک و آه            با داغ غـربت و دل ویـران این حـرم

چشم حسودِ دشمن دون عاقبت گرفت            با دست فتنه‌های خودش جان این حرم

اما دلـم هـمیـشه به آیـنده روشن است            می‌بـینم عاقبت سر و سامان این حرم

می‌بـینم عـاقـبت که شده نقـش قـاب‌ها            آئـیــنـۀ ضـریـح خـراسـان ایـن حــرم

این خاک بی‌حرم، حرمی ناب می‌شود            روشن شود چـراغ شـبـستان این حرم

خـواهد شـنـید گـوش تـمـامی خاکـیان            از این دیار ذکـر حسن جان این حرم

حک می‌شود دوباره به کوری دشمنان            بـر آســتـانـه نـام امـامــان ایـن حــرم

آخر به دست شیعه حرم می‌شود بهشت            گـل می‌کـند دوبـاره گـلستان این حرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چشم حسود و شور زمان عاقبت گرفت            با دست فتنه‌های خودش جان این حرم

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زمین از ظلم، غم دارد که اینجا آسمان خاکی‌ست            به باطن آسمانِ هفتم ست و در عیان خاکی‌ست

قنوتی نیست از دستی و از گلدسته‌ای اینجا            که زانوی زیارت‌نامه در این آستان خاکی‌ست


اذان را از بلنـدای مناره گـوش باید داد            ولی صد حیف نام اعظم و نام اذان خاکی‌ست

نمی‌دانم چرا ویرانه، حتما حکمتی دارد            و شاید که قبور اینجا برای امتحان خاکی‌ست

یقیناً مجتبی از فـاطـمه پیـشی نمی‌گـیرد            نمی‌خواهد مزاری، تا که قبر بی‌نشان خاکی‌ست

بقیع و گودیِ گودال را مأوای ما کردند            برای دستگیری تاج سرها، جسمشان خاکی‌ست

: امتیاز

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سـینه شد از داغ تو لبـریز از فـریادها            بر زمین افتاد زین غـم قامت شمشادها

جای لبخـندی نمانده روی لب‌های بقیع            بر حریم این حرم رفته‌ست بس بیدادها


پیکرش زخمی‌ست این مرغ شکسته بال و پر            بر گـلـویش مـانده جای دشنـۀ صیّـادها

هر طرف را بنگری قبری‌ست امّا بی‌رواق            کی رود تصویر این ظلم عدو از یادها

شد بهشت خاکیان تخریب با دست ستم            وای از آل سـعــود ایـن زادۀ شــدّادهـا

ای بقیعِ گشته ویران هیچ می‌دانی چرا            می‌زند آتش به هر دل این خراب آبادها

می‌وزد هر چند، گردد سوز دلها بیشتر            در ضمیر خود شرار شعله دارد بادها

می‌چکد خون دل مظلوم دائم بر زمین            هست تا تـیغ جـنـایت در کـف جـلّادها

شد بنا گر پـایه‌هـای ظـلـم، آیـد یـار ما            تا فـرو ریـزد ازو ارکـان این بنـیـادها

بارالها در ظهور مهدی‌ات تعجـیل کن            دوخـتـه این آسـتـانه چـشـم بر امـدادها

عاقـبت آباد می‌گردد بـقـیعِ غـرقِ نـور            مـی‌شـود نـابـود از او فــتـنـۀ شـیّـادهـا

خصم اگر آورده در زنجیر "یاسر" عشق را            بگسلد آخر ز هم این حلـقه‌ها، پـولادها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

 هر طرف را بنگری قبری‌ست امّا بی‌رواق            کی رود تصویر این ویرانه‌ها از یادها

غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بس‌كه پنهان گشته گُل در زیر دامان بقیع            بـوى گـل می‌آید از چـاك گـریـبان بقیع

مرغ شب در سوگ گلهایی ‏كه بر این خاك ‏ریخت            از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع


ناله‌‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش            از فـضاى حـسرت‌آلودِ غـم‌افـشان بقـیع

گوش ده تا گـریۀ زار عـلى را بـشنوى            نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع

این حریم عشق دارد عقده‏‌ها پنهان به دل            شعله‏‌ها سر می‌‏كشد از جان سوزان بقیع

از دل هر ذرّه بینى جلوه‌گر صد آفتاب            گر شكـافى ذرّه ذرّه خـاكِ رخشان بقیع

هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار            وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع

بـسته‌‏ام پیـمـان الـفت با مـزار عـاشـقان            خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع

اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دلهاى حزین            خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع

سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد            كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع

اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن            باز كـن آبـاد از نـو، كـوى ویـران بقیع

چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب            سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع

: امتیاز

ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام

شاعر : محمدحسین مهدی‌ پناه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چشمم همين كه گشت خوش‌اقبال، گريه كرد            ياد بـقـيع كرد و به هر حـال گريه كرد

همراه چار قـبلۀ حاجـات اشک ریخت            هـم‌پـاى چـار كـعـبـۀ آمـال گـريه كـرد


يک‌باره چار كوه كجا بر زمين نشست؟            هفت آسمان به هـشتم شـوّال گريه كرد

در كوچه، مادرى به زمين خورد و مجتبى            با يادِ آن شـكـسته پـر و بـال گريه كرد

با يـاد نـيـنـوا چه به سـجّـاد مى‌گـذشت            بعد از پدر، قريبِ چهل سال گريه كرد

با داغ باقـر و غـم صادق دلـم شكـست            حتّى به روی شانۀ من، شال گريه كرد

بعـد از مـديـنـه، نـوبت كـربـبـلا رسـيد            آنجا كه تل به سر زد و گودال گريه كرد

: امتیاز

غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن

شاعر : علی بیرقدار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از جـنّت الـبـقـیع عـنـایت به ما کـنـنـد            "آنان که خاک را به نظر کـیمیا کنند"

بعد از حـدود یک سَده از غربت بقیع            ای کاش درد بی‌حـرمـی را دوا کـنـند


ای‌کاش گنبدی روی این چار باغ نور            چون گـنـبـد حـریـمِ خـراسان بـنا کـنند

باید به دست فرشچیان طرحی از ضریح            همچون ضریح کرببلا دست و پا کنند

جا دارد اینکه مثل نجف این حریم را            صاحبْ مناره، صاحبِ ایوان طلا کنند

باب الکریم، رکن اساسی‌ست در حرم            بـایـد دری بـرای گـدایـان جــدا کـنـنـد

اینجا عزیز می‌شود آن‌کس که زائرست            حاجت نگـفـته حـاجت او را روا کنند

ای‌کاش بعـد این‌همه دوری و انتـظـار            فـکـری برای مـرقـد خـیـرالنـسا کـنند

ای‌کاش بهـر سـاخـتن صحـن مجـتـبی            مـا را بـرای کـارگـری‌اش سـوا کـنـند

آنـان‌که رزق داده به عـالـم نگـاهـشان            "آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟"

: امتیاز

غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن

شاعر : علیرضا بیاتانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای با چهار حجّت حق همنشین، بقیع!            تو! ای بهشتِ خاکیِ روی زمین، بقیع!

گـاهی زیـارتی به نیـابت ز عـاشـقـان            این اشتـیاق و حسرت ما را ببین بقیع


زائر، ضریح، گنبد و گلدسته، سنگ‌فرش            تـقـدیر تو نـوشته شده این‌چـنین، بقیع!

روزی طوافْ دورِ ضریح تو می‌شود            آری! قسم به عصر، به زیتون، به تین؛ بقیع!

گـفتم بهـشت چـیست خـدایا؟ ندا رسید            جـایی‌ست بی‌نـظـیر؛ شبـیه همین بقیع

آل سـعـود رو به زوال است بی‌گـمان            از بـرکـت ائـمّـۀ مدفـون در این بقـیع

مائیم و فتح شبه جزیره که دور نیست            آل سـعـود و این نـفـسِ آخـرین؛ بقـیع!

: امتیاز